Buddha Box



آرشيو

 



Leila      fadiouth
Elle EST      single tango
Maahi      ایلعاذر
Soroosh      dimonia
sweetcoma      naghmeh
اتاق خودش      هی هی
psycho

20050418


" میان تصور درد و موجودی که خون از زخمش می رود و درد می کشد هیچ ارتباطی نیست "
از کتاب ژان کریستف
چند بار دیگه باید اینو برا خودم بنویسم ؟
تو راس می گی پسر ، ما به توهّم معتادیم .

azar  ||  21:12

20050416


میای چند قدم را بریم ؟ پیاده روهه خیلی کوتاهه . فقط قدّ یه سیگار .
خیالت راحت . هر طرف که بچرخی شهرو می بینی . پیاده رو من درست وسطِ شهره .
نترس . هیچ اوج و فرودی تو کار نیست . فقط ردیفِ مرتّبِ سنگفرشا .
میای کفشامونو در آریم ؟ آخه چند قدم جلوترش . لایِ دو تا موزاییک وا شده . چمن در اومده .
می خوای تو ام شصتِ پاتو فرو کنی ؟ یه کوچولو گِل داره . خیسه نه ؟!
میای تا دیرمون نشده یه کوچولو بغلت کنم ؟
پیاده رو که تموم شه ، ماشینا تند تند می رن و می یان ، به تنت سابیده می شن .

azar  ||  18:56

20050401


سراسرِ یخ بستگیِ شب
تنِ برهنه در سکوت پیچیده
به تماشایِ تابی از رقص دود
استخوان های درد را گرم می کنم .
...
سایه نشینِ کنجِ تاریکِ دیوارها
تک ستاره ی سرخ این آسمان را
پُک به پُک
تا سپیده می رسانم .

azar  ||  13:26

This page is powered by Blogger. Isn't yours?