Buddha Box



آرشيو

 



Leila      fadiouth
Elle EST      single tango
Maahi      ایلعاذر
Soroosh      dimonia
sweetcoma      naghmeh
اتاق خودش      هی هی
psycho

20050330

اعتراف
یواشی در گوشِت می گه : " من درِ ماشینو آروم می بندم . من خودم می دونم که درِ ماشینو آروم می بندم . حتّی وسطش مکث می کنم . درو یه لحظه نیمه باز نگه می دارم . بعد آروم می بندمش . " و صورتشو بینِ گردن و شونه ت قایم می کنه . همه ی تنش می لرزه .

azar  ||  13:27



قطره ای از دنیا از ارتفاع بلند می افتد . همین حالا .
تمام ذرات تنم به قطره ای اقتدا می کنند . همین حالا .
تمام ذرات هستی می افتند . همین حالا .

azar  ||  13:25

20050326

صدای نفس هات اینجاست ، گرم و نزدیک
به صمیمیتِ تصویرم تویِ شیشه ی اتوبوس ، رویِ پس زمینه ی جاده ی تاریکِ شب .

azar  ||  09:56

20050324

I feel I know you
I don't know how
I don't know why

I see you feel for me
You cried with me
You would die for me

I know I need you
I want you
To be free of all the pain
You have inside

You cannot hide
I know you tried
To be who you couldn't be
You tried to see inside of me

And now i'm leaving you
I don't want to go
Away from you

Please try to understand
Take my hand
Be free of all the pain
You hold inside

You cannot hide
I know you tried
To feel...
To feel...

azar  ||  10:07

20050315

و در سرزمین غریب
آفتاب از غرب طلوع کرد ...

azar  ||  21:27

20050309


فرو رفته ای ، عمیق
عمیق تر از پُک به پکِ سیگار های شبانه
عمیق
آنچنان که از همه رؤیا ها ،
همه خواب های شبانه ام گذشتی .
فرو رفته ای
و در اعماق
در آن نقطه ی هیچ
به سکوت نشسته ای .

azar  ||  08:11

20050303


گفته بودم . اینقدر صیقل ندهید . برق نیاندازید . دروغ می گویید و برق دروغ هاتان چشم را می زند .
دست از این جلا هایِ لعنتی بر نمی دارید ؟
به چشمتان نمی آید ؟ این سطوح صیقلی تان ، برق جلاهایِ لعنتی تان ، زخم سرانگشتان را هزاران باره می شکافد .
هِی گفته بودم نسابید اینطور . خون می آید .
بگویم ؟
خون که بند آمد ، دروغ می گویم . خوب است ؟
برق می زنم . ببینید چه برقی می زنم !
رویِ پایه بگذاریدم .

azar  ||  13:09

This page is powered by Blogger. Isn't yours?