Buddha Box



آرشيو

 



Leila      fadiouth
Elle EST      single tango
Maahi      ایلعاذر
Soroosh      dimonia
sweetcoma      naghmeh
اتاق خودش      هی هی
psycho

20040830

این داستانو حتّی خودِ آقایِ نویسنده ام هیچوقت شروع نکرده .
هیچ کدوم از کلمه ها هم حاضر نشده بودن اون اوّل بشینن .
صفحه هایی که آقایِ نویسنده سیا می کرد همه بی شماره بودن .
کم کم همه جا پر از کاغذایِ کلمه دار شد .
شب که می رقصیدم ، کلمه هایِ گره خورده و درهم کف پامو غلغلک می دادن و من از خنده چرخ می خوردم .
آقایِ نویسنده ولی نشسته بود و هِی به سیگارش پُک می زد و چروک می خورد .
این داستان هم کم کم بویِ سیگار گرفته .
من که دوست دارم .
ولی دوستم می گه : " مامانم بویِ سیگار رو زود می فهمه . نمی شه ریسک کرد . "
بیشتر رستورانا ام که یه نوشته ی سیگار ممنوع دارَن .
منم مجبورم کیفمو با کاغذایِ داستانِ توش محکم بغل کنم و هِی به این فکر کنم که بریم کجا که بتونم دَرشون بیارم و برا دوستم بخونمشون .
قبلاً کسی نمی فهمید ولی خودم بهشون گفتم که این صفحه هایِ بی شماره ی داستانو ، شب که می رقصم ، آقایِ نویسنده بهم می ده .
حتماً می دونه که چقده دوست دارم داستانه رو برا آدما بخونم .
ولی خوب ! آدمایی که دوست داشته باشن کم پیدا می شن .
حتّی دوستمم گاهی دلش می خواد از صفحه ی یک براش شروع کنم و صفحه ها رو به ترتیبِ شماره هاشون بخونم .
خودِ آقایِ نویسنده ام یه شب بهم گفت : " این عشق بازیِ بی ترتیب با کلمه هایِ داستان بالاخره نفس منو می گیره "
منم همه ش فکر کردم " عشق بازیِ بی ترتیب " قشنگ ترین ترکیبِ این داستانه .
هیچ داستانی از اینجور ترکیبا نمی سازن کلمه هاش .
مگه نه ؟
راستی ! حالا که داری این داستانو می خونی اگه مثل من رقصت اومد میای با هم برقصیمش ؟

azar  ||  16:28

20040820

تو را چگونه تاب آورم
که سیاه ترین تاریکی ها را هم تابِ تو نیست .
من چگونه تاب آورم
که سیاهیِ شب پاره پاره می شود
این چنین تاریک
که برفرازِ تکرارِ هزاران باره ی پلّه ها پدیدار شده ای
تو را
ای عاشقِ پی در پی
چگونه تاب آورم ؟

azar  ||  00:06

20040819

ما را چه می شود شاعر بی نصیبِ من ؟
دستانت چه نفس گیر خالیِ سینه ام را می کاوند
خون و استخوان به هم آمیخته ای
تا چه را برگزینی
چه کسی دانسته است ؟

azar  ||  23:57

This page is powered by Blogger. Isn't yours?